یه دونه پسر هرچی داری بزرگ تر میشی شیطون تر میشی ماشاله باشه عزیزم دست همه رو از پشت بستی مخصوصا امروز که خیلی دیگه حوصله ات سر رفته بودخاله جون بردت حیاط کلی باهم وبا ابجی ها آب بازی کردی. که عکسم ازت گرفتم خوبه همه خاطرتو میخوان تازه موقعی هم که آب بازی میکردی باکلی سر وصدا جیغ وداد که مامان بزرگ با صدای جیغ اومد ببینه چی شدی وقتی دید که داری بازی میکنی خندید واون اومد پیشت نشست.دیگه آخر دست هم گفتیم سرما میخوری هر کاری کردیم از وان آب بیرون نیمدی این شد که مجبورشدیم آب وان رو یواش یواش خالی کنیم خخخخخ بعد هم تو همون وان خشک کردیم ولباساتو پوشیدیم راستی یادم باشه عکستو به مامانی نشون بدم آخه مامان سر کار بود که که دست به این کارا زدیم خخخخخ دووووووست دااااااااااااااااااارم 

گل پسرمون الان که دارم برات مینویسم بهترین شب توی تمام شب ها یعنی اولین شب ماه مبارک رمضان ماه نزول قرآن هستش امشب شب استجابت دعا هاست برات دعا میکنم محمد مهدی جان که همیشه سلامت باشی وهمچنین بزرگ که شدی تمام روزه هات رو کامل بگیری ویه دعای دیگه از طرف خود گل پسر...... خدااااااایابه حق این شب قشنگ قسم سایه باباومامانم سلامت بالای سرم نگه دارواینکه خداجونم دعا میکنم درکنار خواهرام وعزیزانم زندگی خوب وموفق وسرشار از نور الهی  داشته باشم مرسییییییییی خدا جون امین یا رب العالمين 

این روزا که امتحانات مامانی شروع شده اینقدر شیطون شدی گل پسر که مامان مجبور میشه بفرستت یا خونه بابا جون اینا یا هم اگه خاله بیکاربودپیش خاله ماشاله خیلی شیطون شدی هرروز عصرها هم که کلی جیغ وداد میکنی برای پارک رفتن یا کلا از خونه بیرون زدن اجی مریم هم که از وقتی امتحاناتش تموم شده همش شده پرستار اختصاصی شما به همراه اجی نیلوفر واجی نسترن

محمد مهدی جان عزیز خاله این روزا مخصوصا از وقتی راه افتادی خیلی شیطون شدی مدام بهونه بیرون رفتن میکنی بخصوص خونه بابا جون اینا امشبم که رفتی اونجا اول بامن یعنی خاله شیوا بعد هم با بابا جون یه عالمه بازی کردی فداااااای خندهات بعد هم اینقدر گرسنه شدید که مادر بزرگ بهت غذا داد وبابازیگوشی تمام غذاخوردی  

نمی دونم چرا عکسا نمیااااااان ببخشید عشششششششششق خااااااااااااااله